كالپوش شناسي
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 399
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 52
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 800
:: بازدید ماه : 5069
:: بازدید سال : 18786
:: بازدید کلی : 212852
نویسنده : عليرضا
دو شنبه 7 اسفند 1391

  کل روستاهای 12 پلاک است. منابع جنگل مصنوعی بالغ بر 10 هکتار می باشد که از بخش های بازرسی شده در زمین های شیب دار تحت پوشش گونه هایی همچون، گردو، بز برگ، افرا و ... قرار گرفته است. سید رشیددر کالپوش سید رشید چنارانی درکالپوش در دوران محمد رضا شاه، در اصلاحات ارضی او- فردی بنام سید رشید که از چناران مشهد بود، سَر به طغیان و یاغی گری می گذراند که طبق تحقیقات انجام شده از فرزند او در شهر گالیلش این اطلاعات را در اختیار ما گذاشت[1] [«.... او می گوید من کودکی 7یا8 ساله بودم و پدرم سید رشید از زمین داران  و ثروتمندان بزرگ چناران بود، در حین تقسیم اراضی، سال 1332 و اختلاف درونی و فامیلی، و زدوخورد های که در حین تقسیم اراضی صورت گرفت، پای ژاندارم ها هم به دعوا کشیده شد و ژاندارمری از مردم دفاع می کرد و در حین این که یک نوع زورگویی نسبت به ما تلقی می شد، پدرم دوستان و فامیل ها را جمع کرد شب به پاسگاه حمله بردیم و آنجا را غارت کردیم و 7 یا 8 نفر از ژاندارم ها کشته شدند و از آن تاریخ به بعد سید رشید فراری شدند.] لازم به ذکر است که این گروه از کردهای چناران می باشند و همیشه همراه خود تفنگ و سلاح داشته اند و در حمله به پاسگاه تفنگ و اسلحه های فراوانی نصیب شان می شد، و بعد سید رشید به دنبال پناهگاه بود او با 8 نفر یار اصلی و12 تا و یا در بعضی مواقع 20 نفر نیرو داشت شبانه و با تاختن اسبها به منطقه کالپوش وارد می شود و از منطقه رد شده و در داخل جنگل جایی بنام کیارام – (کیاران) سکونت می گزیند. طبق گفته فرزندش اختلافات داخلی و هرج و مرج از سال 40-1330 ادامه داشت و به هر آبادی که می رفت ژاندارم ها به دنبال او بودند، او از فرصت استفاده کرد و قاچاقچی به کربلا رفت و مجدداً برگشت، بعد از زیارت کربلا، ژاندارمری خراسان پیغام داده بودند که سید رشید بیاید ما با او کاری نداریم و خودش را تحویل دهد این در زمانی بود که در استان جنگی رخ داده بود، [و شاه دستور داده بود که 12 هکتار، از زمین های کیارام را هم به ما تحویل دادند، پدرم از ته دره تا به روستا نقم زده بود (غار مانندی) و موقعی پاسگاه به دنبالمان می آمد ما از این غار (نقم) فرار می کردیم و در بعضی مواقع هم برای یکدیگر تیراندازی می کردیم. درگیر می شدیم.] او چند سالی در منطقه یاغی گری می کند، او به روستاهای جنگلی با یارانش حمله می برد و بیشتر با افراد پولدار و اسب دار درگیر می شد، تا جایی که می توانست در روستاها تیراندازی نمی کرد، اسبها و پول هایی را بر می داشت و به یک روستای دیگر می رفت، جای ثابتی نداشت. او در یکی از این حمله ها به روستا به خانه حاج ابراهیم وزیری برادر حاج قربان می رود و گویند که گویا خانم ایشان سروصدا می کند و سید رشید با شلیک های هوایی او را ساکت می کند و می گوید: که ما برای گرفتن پول و منال آمده ایم امّا اگر سروصدا بندازی با یک تیر می فرستمت آن دنیا،] بعد از گرفتن پول و... یک اسب تیزرو از فردی به نام حاج جعفر گرفته و فرد دیگری را کتک کاری می نمایند و بعد به طرف جنگل فرار می کنند، اهالی روستا می گویند، او با مردم آن چنان کاری نداشت، و بیشتر به دنبال اسب تیز رو، و پول و اصلحه بود او چند بار دیگر به این روستا حمله کرده و می گویند که او از پیش با خان روستا هماهنگ کرده بود که به روستا بیاید و کسانی که با خان مشکل داشتند را اذیت و کتک کاری نماید و حتی فردی را در یخاوی کوچه با طناب و از پاهایش آویزان کرد و او را کتک فراوان زد. چند سالی به همین منوال گذشت- در یکی از این درگیری ها پسر بزرگش سید خلیل تیر می خورد و چند نفر از ژاندارم ها هم تیر می خورند و زخمی می شوند، و قرار بر این می شود که از این به بعد سید رشید به شهر نرود و بیشتر در روستاهای داخل جنگل و کوهسارات و کالپوش باشد. تا سرهنگی سید رشید را در (بی بی حلیمه) به نام «محمود اعلم» دیدار می کند و به پدرم می گوید بروم تهران- کارها درست می شود و بدین گونه سوار ماشین جیب شدند تا بروند بیش سر لشگر نوین! [من و برادرانم رفتیم به کوه، تفنگ برادرم دست برادرم سید جلیل بود، و از کوه رفتیم خانه، ناگهان یکی گفت نیایید خانه- خانه محاصره است. رفتیم جنگل، یک نامه ای تنظیم کردیم برای سرگُرد کنبد، سرگرد آمد. امّا با اصلحه و و نیرو- سه روز در کیارام، با هم درگیر شدیم]. از آن طرف پدرم نامه نوشت! کسی با من کاری ندارد.! (احتمالاً مجبورش کرده بودند) [.. بار دیگر سرگرد محمود اعلم آمد و گفت بیایید پایین با سید خلیل کار دارم، امّا سید خلیل نرفت و از سرهنگ خواست که بیاید کیارام، و ما رفتیم تا راه را با انداختن درختان بزرگ و تنه آنها ببینیم، ماشین جیبی که بذای ژاندارم ها بود آمد امّا داخل آن پدرمان نبود معلوم شدکه پدر ما را نگه داشتند و خیانتی شده بود-چون قرار بود با یکدیگر حرف بزنند نه او را نگه دارند،....] سید خلیل گفت، هر کس می خواهد برود، برود، اینها با ما کار دارند، بلاخره سرهنگ آمد سید خلیل به او گفت، تکان نخور- دستها بالا. که ناگهان رئیس پاسگاه گالیکش – نظری- یا قربانی بود شروع کرد به تیراندازی، سید خلیل به سرهنگ گفت اگر تسلیم هستی! بیا برویم روستای سیجان! امّا سرهنگ قسم خورد و گفت قبول کنید و تسلیم شوید- من کارهای شما را درست می کنم، سلاح ها را تحویل بدهید- سلاح های ما عبارت بود از: ام یک، کُلت 45، کمری توپی و... که به رئیس پاسگاه پارسیان تحویل دادیم!] قرار شد که سید رشید را مرخص کنند و با بی سیم صحبت کرد – با هلی کوپتر نیرو آورده بودند به گالکیش و ما فکر کردیم پدرمان را آزاد کرده اند و آورده اند! سید امرا... عمویمان که سرهنگ (گروگان ما را) به او سپرده بودیم با یک اسبی با عمویمان فرار کرده بودند یعنی سید امرا... او را فراری داده بود و در حق مان نامردی کرده بود.] و سید خلیل برادرم گفت اگر سرهنگ فرار کرده – دیگر سید رشید را تحویل نمی دهند! و سید را نگه داشتند. سه چهار ماه بعد: سرهنگ جباری و سرهنگی از سمنان، با مسلسل و نیرو آمدند- ما برادرها مشورت کردیم و بلاخره بعد از 2 دو هفته بار دیگر با برادر شاه- شاهپور علیرضا آمدند و ما تسلیم شدیم و برادر شاه قول داد که ما را درست کند، ما را بردند به خانه شاهپور که در کلاله بود، شاهپور گفت بروید تهران. من سفارش کردم که هوای تان داشته باشند. [... ما را بردند تهران و به زندان ارتش! و در 1 تیر 1343 – پدرم و برادرم را اعدام کردند و برای من سید جلیل 13 سال و برادرم هم همین قدر و عمویمان 16 سال زندانی دادند. پدرمان سه زن داشت که حاصل آن 6 پسر و5 دختر بود که عبارت بودند از :سید خلیل-جلیل-احمد، اکبر، عبدا...، خان جان-که جنگ گنبد را به گردن خان جان انداختند و او الان در سویش است] یمورتاش نام: عبدالحسین معروف به تیمورتاش نام پدر: کریم دادخان، متولد: 1260 هـ = 1388 میلادی محل زادگاه: نردین، بجنورد- خراسان شمالی، دوره قاجار و پهلوی مهمترین سمت: وزیر دربار، عدلیه وزیر تجارت و مغرالملک خراسانی، نماینده خراسان در مجلس و والی کرمان، بلوچستان، گیلان. عبدالحسین تمیورتاش همراه با شاهزادگان و سرشناسان کشور در اوایل جوانی به روسیه اعزام شد و در مدارس روسی سواره نظام نیکلالایوسکی، آموزش های لازم را دید. او پیش از عازم شدن به پطرزبورگ، مدتی در عشق آباد زیر نظر نصیرگداف که از دوستان نزدیک پدرش بود به تحصیلات و یاد گرفتن زبان روسی پرداخت و در زمانی که 14 سال بیشتر نداشت به مدرسه معروف سواره نظام- نیکلایوسکی- که غالباً بزرگان روسیه و اولاد آن ها در این جا تربیت می شدند فرستاده شد و معرف او وزیر مختار ایران در پطرزبورگ بود. خان نردینیسکی عبدالحسین خان نردینی، دارای هوش سرشار و استعداد خوب و بالقوه ای داشته و پدرش از خان های نردین و زبان ترکی- به ترکی شهر معروف است تا به آذربایجان- که زبان مادری او بود و فارسی را یاد داشته و اصالتاً او سمتی داشت که به او – خان نردینسکی- بگویند، چنانکه صاحب کتاب صعود و سقوط تیمورتاش به نقل از عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» می نویسد: «او لقب معزالملک در پطرزبورگ نداشت و به این دلیل عنوان- خان نردینسکی برای خود انتخاب کرده بود. چیزی در ردیف لقب پرنس «شاهزاد» به شمار می رفت. رفقای روسی اش او را همیشه (نردینسکی) خطاب می کردند و خودش نیز این عنوان را بر لقب (معزالملک ترجیح می داد.»[1]   او پس از پایان تحصیلات در روسیه تسلط کامل به زبان های روسی و فرانسوی به ایران بازگشت و پس از بازگشت به وطن با زبان انگلیسی هم آشنا شد. اخلاق و رفتار او 1- سفارش پدر مرحوم کریمداد خان ظاهراً به پسرش سپرده بود که در مکاتبات خود با علما و روحانیون سبزوار و خراسان و جُوین همیشه ادب و احترام آن ها را نگه دارد و در تحریر مطالب و ذکر عناوین پشت پاکت و غیره دقت لازم را بکار برد. هر چند او سفارش پدر می خواست اجرا کند اما در بعضی مواقع هواهوس، خودخواهی او مانع ان می شد. 2- آموزش دیده روس اما آنطوری که پیداست خان نردینی از بچگی - سیزده سالگی- به روسیه رفته بود و از تربیت سنتی بچه های ایران، محروم مانده بود، اخلاق و رفتار او برگرفته از مدرسه- سواره نظام نیکلایوسکی- شوروی بود و از خود چیزی نداشت و سفارش پدر هم در او تأثیر آنچنانی نگذاشت. 3- جاه طلبی او می گوید: ( اما درباره عبدالحسین خان نردینی بی آنکه خود را در مقام ارسطو و او را در مقام اسکندر قرار دهم، همان حرف ارسطو را درباره شاگردش (موقعی که هنوز اسکندر کبیر نشده بود) تکرار می کنم که گفت: این جوان کار خوب و بد زیاد خواهد کرد. زیرا جاه طلب است و هر آنچه را که حسن جاه طلبی اقتضا کند انجام می دهد بی انکه ذره ای پایبند ملاحظات مادی و معنوی باشد.   4- شجاعت و بی باکی او فردی شجاع و بی باک بوده است طوریکه هیچ موقع چه در ظاهر و چه در خفا از حق مسلم ایران نسبت به جزایر ایرانی، و بحرینی کوتاه نیامد طوریکه در نامه محرمانه انگلیس در 7 ژانویه 1929 م دربارۀ ملاقاتی میان تیمورتاش و رابرت کلایو، صورت گرفت و مطالب آن درباره جزایر تنب و ابوموس بوده است، که وزیر مختار انگلیس در گزارش خود می نویسد: سپس درباره جزایر .... صحبت کردیم از وزیر دربار پرسیدم دولت ایران چه نفعی در تصاحب این دو جزایر دارد، جز اینکه مدعی است که قاچاقچیان، خلیج فارس آن را پایگاهی برای انبار کردن- کالای قاچاق و صدور غیر قانونی آن ها به ایران قرار داده اند. تیمورتاش جواب داد: دولت ایران قضیه را به نحوی که در ذهن انگلیس ها مجسم است تفسیر نمی کند، بلکه عمده حرفش این است که این جزایر جزء لاینفک ایران هستند و به زور از طرف دیگران اشغال شده اند.[2] [1] . شیخ الاسلامی، جواد، همان منبع، ص 24 [2] . گزارش محرمانه 8 ژانویه 1929م، به نقل از (کتاب صعود و سقوط تیمورتاش) قسمت اسناروستاهاي كاتپوش مقدمه در این بخش ابتدا به موقعیت جغرافیایی، روستاها و محله ها و تعداد جمعیت و خانوار و وجه تسمیه بعضی از روستاها پرداخته خواهد شد به همین منظور ابتدا روستاهای قدیمی که قبل از سال 1301 ه.ق بوده اند نگاهی گذرا نموده و بعد به دوران پهلوی که با اجرای سیاست های اسکان عشایر که بر تعداد آبادی های این منطقه افزوده شد پرداخته خواهد شد. 4-1-1نردین طبق نوشته های تاریخی[1] در دهه 1140 ه.ق، علی قلی خان تمر تاش درآن قلعه ای بنا کرد که توضیح آن گذشت، نردین از روستا های قدیمی منطقه به حساب می آید و مدت زمان طولانی مرکز منطقه به حساب می آمد و هم اکنون نیز پاسگاه نردین-گرچه در روستای حسین آباد است- به شمار می رود. و جمعیت خانواری آن طبق جدول می باشد. سال خانوار 1301 ه.ق 1345ه.ش 1390 ه.ش 300 211 1004   طبق جدول بالا از تعداد خانوارهای نردین از سال 1301هـ .ق به بعد کاسته شده و این نشان آن است که مردم از این روستا کوچ نمودند و به روستاهای جدید تأسیس باغچه و حسین آباد مهاجرت نمودند. موقعیت جغرافیایی: در اول ورودی منطقه کالپوش و فاصله آن تا رضوان(سوداغلن) در حدود 15 کیلو متر است. گویش و مذهب: اهالی این روستا شیعه و مسلمان هستند و به زبان ترکی حرف می زنند. آثارباستانی و تاریخی: قلعه  حصاری علی قلی خان تمر تاش که بصورت قلعه دستی بوده در بعضی قسمتها باقی مانده که به مرور زمان از بین خواهد رفت و حمامی که احتمالاً مربوط به دوره قاجار است. 4-1-2 گلستان یکی از روستاهای منطقه کالپوش که فاصله آن تا نردین در حدود 7 کیلومتر و تا رضوان یا سوداغلن در حدود 20 کیلو متر است. طبق نوشته های تاریخی این روستا مال چناشکی بوده که بعداً به افراسیاب خان نردین داده شده.[2] و جمعیت و خانوار از زمانی که در کتاب های تاریخی آمد تا بسال 1390 ه.ش طبق جدول می باشد.   سال خانوار 1301 ه.ق 1345ه.ش 1390 ه.ش 30 42 139   گویش و مذهب: اهالی این روستا شیعه و مسلمان هستند و به زبان ترکی حرف می زنند. 4-1-3 طلوع بین – تَله بُن یکی از روستاهای کالپوش که فاصله آن در حدود 5 کیلو متر تا نردین و رضوان در حدود 18 کیلو متر می باشد. این روستا با روستای نام نیک فاصله چندانی ندارد- امّا به خاطر نداشتن راه ماشین رو و ارتباطی این روستا، با روستای نام نیک، لذا امکانات رفاهی آن نسبت به روستاهای دیگر کم است، امید است که مسئولین راه ارتباطی این روستا را مورد مطالعه بررسی قرار دهند. وجه تسمیه : تله بُن – که احتمالاً در بالای تپه و بلندی ساخته شده است و به مرور زمان به طلوع بین که اولین اشعه و نور خورشید بر آن می خورد نام گرفته شده است.       سال خانوار 1301 ه.ق 1345شمسی 1390 ه.ش 70 خانوار 152 خانوار 542 خانوار   گویش و مذهب: اهالی این روستا شیعه و مسلمان هستند و به زبان ترکی حرف می زنند. 4-1-4 روستای نانیک  این روستا جزء قدیمی ترین روستا های منطقه کالپوش است که از طرف شرق وصل یه چمن منحصر بفرد کالپوش است و تپه آق مزار- از مزار های قدیمی منطقه و مربوط به ایل های گرا ایلی و اشکی در نزدیکی این روستا است. [3] و وجود باغ های گردو در قشقلته و سردار بک که بنا به گفته میراث فرهنگی شاهرود، این باغات در زمان صفویه کاشته شده است و ارتفاع تاج بعضی از این گردو ها به بیش از 200 متر می رسد، روی همین اصول قدمت آنها بیش از هفتصد سال تخمین زده شده است[4] وجه تسمیه : به نظر می رسد که نانیک در اصل نانیق بوده که در زمان حمله مغولها، به این منطقه داده شده و شاید هم نام یک ابزار نظامی می باشد به هر حال چون ترک های تبعید شده در دوران صفوی و شاید گرائیلی و اشکی که در گفتن«ق» آن را به «ک» تلفظ می کردند نانیک شده است و هنوز هم برخی از طایفه گودری ها روستا را نانیق می گویند و تا دوران پهلوی در تاریخ از آن به نانیک یاد شده است ولی از زمان پهلوی به بعد به آن نام نیک گفته اند. به نظر می رسد نانیک – جای خوب و با صفا را می گفتند که نا(نای) (مکان)+نیک«جای خوب»! و بعضی از روایایت های اشتباه و بدون مدرک که درباره ناصرالدین شاه و گرفتن نان خوب نان نیک و گذاشتن این روستا به نانیک جنبه اسنادی و تاریخی ندارد و کاملا اشتباه است. موقعیت جغرافیایی: این روستا در دامنه کوه خواجه قنبر قلتلو و سر تحت ساخته شده و به قلعه  بیشتر شباهت دارد تا به روستا و فقط یک راه ارتباطی دارد به تخته کالپوش.  و جمعیت خانواری آن طبق جدول زیر می باشد.   سال خانوار 1301 ه.ق 1345شمسی 1390 ه.ش 130 262 773   گویش و مذهب: اهالی این روستا، مسلمان و شیعه هستند و به زبان ترکی حرف می زنند، اما طایفه هایی هستند که از کوهسارات آمده اند و مانند بیاتها و سایری ها و ... که به زبان فارسی حرف می زنند و ترکی این روستاها با فارسی آمیخته شده است. آثار باستانی و تاریخی: تپه ابراهیم بیک[5]، که در چند سال اخیر مورد حفره های غیر قانونی قرار گرفته و یک یا دو سالی است که کندن آن ممنوع می باشد و احتمال این که جزء میراث فرهنگی قرار گرفته باشد زیاد است تپه و جنگل سردار بیک: که هم تفریحی و هم محلی است  باستانی که قبرستان آن توسط مردم از بین رفته و به زمین های کشاورزی تبدیل شده است.  آق مزار: که قبرستان این گرانیلی و اشکی بوده و دو خانه  داشت و نزدیک به نیم هکتار قبرستان. که هم اکنون فقط قسمتی از مزار و قسمتی از یک خانه باقی مانده است و اگر فکری نشود و به مرور زمان به زمین کشاورزی تبدیل خواهد شد. غار زو: این غار در نزدیکی روستا است و اگر دقت شود از پایین پله داشته که به مرور زمان از بین رفته است و آنطوری که می گویند ابعادی در حدود 2 متر در 15متر یا بیشتر فضا دارد. خدمات رفاهی: دارای خانه بهداشت،و درمانگاه و دارای یک دکتر عمومی،یک داروخانه با یک نسخه خوان و 4 بهدوز و یک خدمتگذار و یک باب ماشین و راننده دراین  درمانگاه خدمت می کنند دارای 4 باب مدرسه (ابتدایی، راهنمایی، متوسط)و یک پیش دبستانی و یک یادگیر محلی و دارای سه مسجد (جامعه، مصلی وصاحب الزمان)و یک حسینیه و یک فاطمیه هست. و یک صندوق قرض الحسنه و یک زمین ورزشی و یک پارک در آبشار وجود دارد و دارای مخابرات و پست بانک و سه منبع آب و ... می باشد. و دارای سه حمام که به به شرح ذیل است. 1- حمام ابتدایی: این حمام که تا 60 سال پیش هم آثاری از آن بوده است متاسفانه برای گسترش مسجد جامعه روستا، آنرا از بین برده اند و به مسجد اضافه نموده اند.[6] آن طوری که می گویند،با این حمام در زیرنهری که می آمده و دارای دو حوضچه و غازان بوده و از دوش و ...خبری نبوده است. 2- حمامی که در دوره قاجار ساخته شده و آب آن از جویی که کنده بودند استفاده می شد و زیر زمینی و دارای رختکن، و دو حوض بزرگ و کوچک و یک آتش دان بوده است که آثار آن هم اکنون باقی است که احتمالاً در دوره صفویه یا قاجار ساخته شده است. 3- حمام جدید (دوره پهلوی) احتمالا در سال 1330 تا 1337 ساخته شده است و دو قلو می باشد و در حال حاضر از آن استفاده می شود جاهای دیدنی: جنگل سرداربک، جنگل چماز، آبشار زو، غار زو- غار سم، غار نیک، قشقلته و امامزاده خواجه قنبر و خواجه ابراهیم. 4-1-5 حسین آباد این روستا یکی از مهمترین روستاهای منطقه کالپوش است و می توان گفت در بین سه رودخانه قرار دارد و احتمالا از نظر جغرافیایی در پست ترین ارتفاع منطقه کالپوش قرار دارد و طبق نوشته های تاریخی در سال 1296هـ.ق  یا 1290 هـ.ق توسط نردینی ها آباد شده است و به خاطر این به کوهسارات نزدیک است، جمعیت آن رو به افزایش است.       جمعیت خانواری آن طبق جدول زیر می باشد. سال خانوار 1301 ه.ق 1345ه.ش 1390 ه.ش 200 خانوار 279 خانوار 849 خانوار   گویش و مذهب: این روستا، یکی از روستاهای قبل از سال 1301 ه.ق به حساب می آید و اگر توسط نردنیها آباد شده باشد باید ترک زبان باشند، اما امروزه ساکنین این روستا مسلمان و شیعه هستند و به زبان فارسی با گویش محلی حرف می زنند. لازم به ذکر است که سد کالپوش در اول ورودی این روستا از طرف کالپوش،بنا شده است و آبشار، و جنگل و غار (حمام خدا) از دیدنی های جالب این روستاست. 4-1-6 باغچه این روستا طبق نوشته های تاریخی[7] در سال 1299 هـ.ق توسط افراسیاب خان نردینی و بصورت باغچه های کوچک طراحی و ساخته شده است اما در کنار این باغچه هاغ روستای قدیمی باغچه وجود داشته که احتمالا به خاطر زلزله از بین رفته است و اسم روستا از همان باغ های کوچک (باغچه) گرفته شده است و جمعیت خانواری آن طبق جدول زیر می باشد و این آخرین روستایی است که در قبل از سال 1301 ه.ق ساخته شده است.   سال خانوار 1301 ه.ق 1345شمسی 1390 ه.ش 40 خانوار 63 خانوار 352 خانوار   گویش و مذهب –این روستا مسلمان و شیعه هستند و به زبان ترکی حرف می زنند و از روستاهای نردین، نام نیک و طلوع بین به این روستا مهاجرت کرده اند. [1] . اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مطلع الشمس، ص102 [2] . اعتمادالسلطنه، محمدحسن، همان منبع، ص97 [3] . اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، همان منبع، ص 98 [4]  سایت میراث فرهنگی شاهرود [5] . سایت میراث فرهنگی شاهرود [6] . بنا به گفته ریش سفیدان محلی و تحقیقات [7] . اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، منبع پیشین، ص 99همانطور که گفته شد، در دوره رضا شاه پهلوی، پس از اجرای سیاست های اسکان عشایر، بر تعداد آبادیهای، این منطقه افزوده شد و بیشترین آبادیها در بین دو کوهه معروف منطقه یعنی کوه خواجه قنبر و کوه دانیال نبی بوجود آمد، که اینک به توصیف هر یک پرداخته  خواهد شد. 1-  روستای قوشه دگرمان: این روستا از روستا هایی است که در دوران پهلوی ساخته شده که بیشتر آن از روستا های گرمه و جاجرم، آمده اند و طایفه حسینی ها اولین طایفه ای بودند که از جاجرم آمده اند و جمعیت خانواری آن طبق جدول زیر می باشد. سال خانوار 1345شمسی   1390 ه.ش 68 102   1-2- وجه تسمیه: این روستا بعلت قرار گرفتن در کنار مهمترین رود منطقه که از دامنه های کوه خواجه قنبر و قلقلو و... سرچشمه گرفته قرار دارد و دو آسیاب آبی در روبروی هم ساخته بودند که به«قوش+دگرمان) (جفت(دو تا)+آسیاب) نام گرفته است. 1-4 گویش و مذهب :ساکنان این روستا مسلمان و شیعه هستند و به زبان فارسی و گاها ترکی حرف می زنند و بعلت نزدیک بودن به نام نیک از امکانات بهداشتی و رفاهی این روستا استفاده می کنند. 2-کرنگ: از جمله روستا هایی است که در کنار یکی از آبادی های ایل گرا ایلی ساخته شده است و در دامنه کوه قلعه نو و در نزدیکی تپه مجال آباد قرار دارد.مردمان این روستا، از روستا های اطراف و کوهسارات هستند و جمعیت خانواری آن طبق جدول زیر می باشد.   سال به ش خانوار 1345شمسی   1390 ه.ش 122 262   گویش و مذهب :اغلب مسلمان و شیعه هستند و به زبان فارسی حرف می زنند. 3-کمردار: این روستا بعد از گرنگ به سمت دشت شاد و در دامنه کوه و در پیچ یکی از دامنه ها ساخته شده است و مردمانی خوش طبع خوش ذوق هستند و بیشتر مهاجرت می کنند به سوی استان گلستان و جمعیت خانواری آن طبق جدول می باشد که نشان از کم شدن خانوار بعلت های، نبود امکانات رفاهی و خدماتی و.. می باشد.   سال خانوار 1345شمسی   1390 ه.ش 31 17   گویش و مذهب :اغلباین روستا مسلمان و شیعه هستند و به زبان فارسی«گویش محلی» حرف می زنند. 4-دشت شاد: این روستا بعد از کمردار قرار دارد و در داخل جنگل می باشد، و وصل به جنگل، گلستان و لوئه است و بیشتر راه ارتباطی این روستا از طریق جنگل و به گالیکش و کلاله از استان گلستان می باشد این روستا از نظر گردشگری و تفریحی مکان های زیبایی را داراست و بعد از این روستا روستای دیگری به نام «کند سکوه» است که تا چند سال پیش جزء منطقه کالپوش بود و امروزه جزء استان گلستان به حساب می آید، روستای خوب و دیدنی است تقریبا در ته دره و وسط جنگل قرار گرفته است. اغلب این روستا مسلمان و شیعه ستند و به زبان فارسی « گویش محلی» حرف می زنند. و جمعیت خانواری آن طبق جدول می باشد   سال خانوار 1345   1390 123 387   5-سوداغلن یا رضوان: این روستا از روستا های جدید بشمار می آید و قدمت آن تا این زمان به حدود 50 تا 60 سال می رسد نکته جالب این روستا قرار گرفتن در جاده اصلی منطقه کالپوش و گذشتن وسایل نقلیه بیش از شش روستا و بقول امروزی ها در مرکز قرار گرفتن این روستا است و به خاطر همین بیشتر مهاجر پذیر منطقه بوده است و به الحمدا.. پیشرفت خوبی کرده است و اگر بیمارستان و دانشگاه به آن اضافه شود-یکی از شهر های مهم منطقه در آینده خواهد شد. ساکنان اولیه این روستا مانند روستا های جدید التاسیس از روستا های، نردین، نام نیک و طلوع بین، حسین آباد و دیگر روستا های منطقه است. وجه تسمیه: سوداغلن که یک کلمه ترکی و مرکب از سو+داغلن می باشد به معنی جایی که آب پخش می شود و رضوان: نام یکی از تل های منطقه است که روستای سوداغلن در آن قرار گرفته است و احتمالا در آینده به رضوان مشهور خواهد شد، هر چند ساکنان ترک زبان منطقه بیشتر سوداغلن را می پسندند گویش و مذهب: ساکنان این روستا مسلمان و شیعه هستند و به زبان شیرین ترکی حرف می زنند. جمعیت: این روستا یکی از روستا های رو به پیشرفت منطقه است و روز به روز به ساکنان آن افزوده می شود و جمعیت خانواری این روستا طبق جدول زیر می باشد.   سال ه.ش خانوار 1345 .   1390 46 . 360   6:حق الخواجه: این روستا یکی از روستا هخای شرقی دشت دانیال به حساب می آید و نماد اسکان عشایر در دوره پهلوی شناخته می شود، این روستا، از ایل های بلوچ استان سیستان و بلوچستان به حساب می آید که در آن دوران این منطقه را محل ییلاق کوچگاه خود انتخاب کرده بودند که بعد از اجرای اسکان عشایر، این ایل یا گروه در منطقه مانده اند و احتمالا نام روستا از بزرگ این ایل گرفته شده است بنام خواجه، و چون حرف پیر خود را به حق و به درستی می دانستند به حق لخواجه شهرت یافته است. جمعین این روستا طبق جدول زیر می باشد، سال خانوار 1345   1390 34 182   این روستا از روستا های محروم منطقه به حساب می آید و امکانات رفاهی آنچنانی ندارند.   گویش و مذهب: اغلب اهالی این روستا مسلمان و شیعه هستند و به زبان بلوچی حرف می زننفرهنگ ورسومات كالپوش سمنو پزان معمولاً سمنوپزان در اسفند ماه هر سال و نزدیک ایام نوروز پخته می شود و طریقه آن این است که مقداری لازم گندم را در داخل ظرف مخصوص خیس کرده و در درون پارچه ای قرار می دهند تا نیش بزند (سبز شود) سپس داخل سینی ریخته و هر روز صبح بعد از نماز (احتمالاً با وضو) آن را آب می دهند تا آنکه گندم ها به اندازه کافی (حدود 10 تا 15 سانتی متر) رشد کنند- آنگاه چند نفر از نزدیکان جمع می شوند و گندم ها را با صلوات به داخل حیاط برده و در درون صافی می ریزند. سپس داخل سِرکو (وسیله ای چوبی که از تنه درخت و به شکل v درست می کنند) ریخته و آن را می کوبند تا آبش درآید و سپس آب شیرین آن را گرفته و داخل دیگ مسی می ریزند و در اُجاق قرار می دهند و تا صبح دم آن را با کمک یکدیگر به هم می زنند تا خوب آماده شود و هنگام نزدیک به آماده شدن پارچه ای روی آن انداخته و خود برای استراحت به خانه هایشان می روند به امید آنکه حضرت زهرا (س) نظری به سمنو پخته شده داشته باشد. و صبح آن را بین حاضرین و همسایگان تقسیم می کنند.    مراسم درخواست باران یکی از ویژگی های طبیعی ایران زمین، درخواست باران از خداوند می باشد لذا در هر جای کشور پهناورمان ایران رسم و رسوم خاصی به چشم می خورد، مثلاً دزدیدن ناودان در مراغه، شستن سر الاغ در زنجان، سوزاندن جمجمه مرده در خراسان، و آب پاشیدن روی سیرها و انداختن آن ها در آب ها در نام نیک کالپوش نمونه هایی از باران خواهی مردم کشورمان است. اما بیشتر مردم در مراسم طلب باران به شکل فعالیت های گروهی همراه با ساز و آواز و رقص اگر چه این کار انفرادی بوده و در اکثر جاها با نماز و ذکر دعا و استغاثه بوده است که بصورت گذرا به آن ها اشاره خواهد شد.  نماز باران که معمولاً در فضای باز و همراه با نذوراتی مانند: دادن آش محلی، قربانی کردن گوسفند همراه است.  خشت باران که این رسم از سابقه طولانی در سنت های بومی منطقه بشمار می رود و در کلیه روستاهای منطقه انجام می گیرد و معمولاً بستگی به مرز جغرافیایی هر روستا دارد مثلاً در روستاهای طلوع بین، نام نیک، قوشه و سوداغلن از خشت خواجه قنبر (امامزاده) استفاده می شود که آن را در چشمه ای پاک گذاشته و بر این عقیده اند که باران خواهد بارید. درختان نظر کرده در بعضی روستاها مانند نام نیک و تلوبین درختانی بوده است که برای طلب بارش باران و گاه طلب بچه دار شدن یا باز شدن بخت دختران، تکه پارچه یا نخی به یکی از شاخه های آن درخت می بستند، که این درخت در نزدیکی چشمه «قشقلته» در نام نیک بوده که بعد از انقلاب آن را بریده و آتش زدند!  شیلان پختن یعنی حلیم درست کردن، که در مواقع خشک سالی و کم بارانی ساکنان روستاهای منطقه کالپوش بصورت گروهی گوسفند یا گوساله با گاوی را قربانی کرده و از گوشت آن معمولاً در مساجد و حسینیه ها اقدام به شیلان پختن می کنند و بعد آن را بین مردم تقسیم می نمایند.  خدای یوله راه خدایا دادن خیرات در راه خدا: از مراسم های بسیار قدیمی منطقه می باشد که معمولاً با پختن چلپک- نان روغنی و تکه تکه کردن آن و گذاشتن توی سینی یا طشت، آن را بین کوچک و بزرگ تقسیم می نمایند و مردم هم با گفتن خداوند قبول کند، برای وی و برآمدن حاجتش دعا می کنند. 5-4-6 آب پاشیدن در برخی از روستاها مانند نام نیک، با پاشیدن آب بر روی مردم و مخصوصاً «سیدها» و یا انداختن آن ها بر روی رودخانه ها و استخرها- که باعث هیجان و شادی مردم را همراه داشت و معمولاً سیدها نیز ناراحت نمی شدند- بدین گونه با شور و هیجان از خداوند طلب بارش باران می کردند.      زیارت امامزادگان معمولاً مردم منطقه بعد از رفتن دسته جمعی به زیارت امامزادگانی چون: خواجه قنبر، پیغمبر، و زیارت کردن آن ها با خواندن دعاها و زیارت نامه ها و نمازها بصورت دسته جمعی و در صف هایی منظم، از خداوند بزرگ طلب باران می نمودند.   ناصرالدین شاه و کالپوش در دوره ناصری (ناصرالدین شاه قاجار) که دوره استبداد حکومتی قاجار به شمار می رود ایشان اولین شاهی است که پایش به خارج باز می شودو به سفر و تفرج علاقه وافری داشته است. به تشویق و الزام صدراعظم (میرزا آقاخان) بیشتر اوقاتش صرف عیاشی و تفرج و شکار بود1 . دوره ناصری که یک دوره طولانی و استبدادی بوده خود شاه بیشتر در مسافرتها و تفرجگاهها ی کشور بوده بطوریکه در منطقه کالپوش «یورتی شاه» یا تخته کالپوش در چندین مرحله اردو چند روزه داشته است،آنطوریکه  از سفرنامه ناصرالدین شاه برمی آید ایشان از طریق تهران،فیروزگاه و دامغان به منطقه بسطام و شاهرود از طریق تیل آباد به منطقه کالپوش سفر کرده و بار دیگر از همان راه از طریق شاهکوه و مجن و منطقه فندرسک به کالپوش آمده است و به خاطر اطراق 5 روزه اش در تخته کالپوش بعدها به تخته شاه یا دشت نیز معروف شده است. ناصرالدین شاه در سفرنامه خود که به قلم کلهر نوشته شده از ص 84 تا ص 96 درباره کالپوش نگاشته است که در ذیل عیناً و بصورت دسته بندی شده آورده شده و از بعضی از توضیحات چشم پوشی شده است. (... چون فردا باید به کالپوش رفت قرار بر این داریم که از همان راه معمول نردین به کالپوش بروند و ما خودمان با زبده سواران از راه  میان بر برویم....). گلستان: (این محله گلستان که به قول افراسیاب خان( نردینی) است که قبلاً مال چناشکی بوده و چندین سال است که به افراسیاب خان داده اند.1...) کالپوش و تله بن (... امروز باید به کالپوش رفت از راه تولبین که متعلق به نردین و راه میان بر است ،4 فرسنگ راه است امّا تاز راه نردین 6 فرسنگ است....) (... محمدشاه مرحوم هم که به سفر گرگان رفته بود از همین راه به کالپوش آمده اند، خیلی خوب راهیست این راه ،به راه ساخته می ماند که زمان قدیم در عهد پادشاهان مغول ساخته باشند....همه جا سربالا می راندیم  تا رسیدیم به ده تولبین که دست راست جاده است ،ده معظم ومعتبریست ،خانوار زیاد دارد... چشم های کوچک ومتعدد در سر راه دیده می شد.راه بسیار پرگل و با سبزه و باصفایی بود .اطراف کوهها جنگل سبز باصفایی داشت به خصوص طرف دست چپ...،به سر گردنه رسیدیم (لیدابخت) جلگه کالپوش پیدا شد... به چمن کالپوش دوربین انداختیم ،چادرهای سفید اردو در میان چمن سبز خیلی با جلوه قشنگی پیدا کرده بود... راه دیگ سرازیری بود ،راه نرم و بی عیب و باصفایی بود،اغلب سرازیری را از توی جنگل آمدیم،اول جلگه کالپوش تپه ای بود از تپه آمدیم بالا...)   نانیک و مرغ زنگوله بال (... در دامنه کوه ده نانیک دیده شد که جزء نردین است یک سمت ده نانیک دره است و اطرافش کوههای جنگلیست.آب این ده از توی دره می آید،چشمه ای است بقدر دو سنگ آب دارد و تمام ده را مشروب می سازد.نانیک هیچ درخت میوه و سایر اشجار ندارد .قدری بوستان داشت ،صیفی کاری کرده و ذرت کاشته بودند...) (... این ده بقدر صدو سی(130) خانوار جمعیت دارد و توی دره واقع است و دورش همه کوههای جنگلیست مگر یک طرفش که باز است و جاده دارد به جلگه کالپوش ...) (... قدری که راندیم مجدالدوله ،یک مرغ زنگوله بال صید کرده بود،به حضور آورد بعد زنگوله بال زیادی از جلویمان برخاست  من هم دو زنگوله  بال در روی هوا خیلی خوب زدم.مرغ  زنگوله بال از جنس هوبره است که به زبان فرانسه اوتار می گویند. مرغ درشتی است که پرهای قشنگ سیاه و سفید دارد  و در وقت پریدن چون صدای زنگ از بالش می آید به این مناسبت مرغ زنگوله بال می گویندش.1 همه جا از توی چمن خیلی باصفا میراندیم امّا اهل نانیک علاوه بر اراضی که خودشان بیش زراعت می کردند،حال دو سه سالی است که توی چمن کالپوش را هم قطعه قطعه گرفته و شخم نموده و زراعت می کنند.2 دیدار با گوکلان (... قدری که راندیم،سهام الدوله (حاکم بجنورد) سواره های بجنوردی که متجاوز از ششصد نفر می شدند سر راه صف آورده صف بسته بودند.خود سهام الدوله هم پیاده ایستاده بود همه به حضور رسیدند .ترکمانهای گوکلان مخبرین وریش سفیدان آنها هم از هر طایفه گوکلان آمده بودند.چند نفر از آخوند و ملاّ و ایشان طوایف گوکلان نیز همراه آنها بودند همه با جبّه و عمامه های بسیار بزرگ ،یکنفر ریش سفید از هر طایفه ای ،آی درویش که خیلی مسن و اسمش خواجه قلی بود خیلی حراّف و زبان آور بود با او قدری فرمایش شد.اسامی این ترکمانان و طوایفشان چون در روزنامه ،اردو،ثبت و نوشته شده است و دیگر اینجا نمی نویسم.1) (...همه مرخص شده رفتند منازل خودشان،ماهم راندیم برای سرکوهی که پشتش جنگل بود.در بین راه چند مرغ زنگوله بال را زدیم...) اتراق در کالپوش (... بعد از ناهار یار محمدخان سهام الدوله احضار شد بعضی فرمایشات و قرار ومدارهای لازم در کار آنها داده شد ... پنج ساعت مانده به غروب به گردش رفتیم... به طرف مشرق کالپوش کوه نرمی بود یک طرفش جنگل داشت،میر اخور مجدالدوله و چند نفر از سوارهایشان و غیره را برد بالای جنگل ... چند نوک باغچه درآمد (مکه چین) یعنی ماده خوک بزرگ ... گلوله انداختم چیزی معلوم نشد ... رفتیم بالای تپه،چمن زار خیلی خوب وباصفا بود ،عصرانه صرف شد،کمی با دوربین اطراف را تماشا کردیم،سمت مشرق جلگه خشک بی آبی نمایان بود که معروف به جلگه دانیال است ... به کوه دانیال این کوه  فاصله میانه این صحرا و وصحرای دلشست است،یعنی امیر اصلان خان پسر افراسیاب حاکم نردین عرضه می کرد که این کوه خشک و بی آبیست ولی به نظر می آید که چشم هایی داشته باشد،در یکی از دره های آن درختانی از دور نمایان بود که مقبره دانیال همان است...) (... امّا جلگه دشت به واسطه حائل بودن کوه دانیال دیده نمی شد،پسر افراسیاب عرض می کرد دشت نی زار غریبی دارد و قرقاول آنقدر در آنجا زیاد است که هزارها می توان شکار کرد... بعد از صرف عصرانه سوار شده از جاهای سبز و منزه که مملو از گیاه و گلهای مختلف بود و به منزل راندیم... از بالای اردوی نظامی سیف الملک و غیره عبور کرده و مقارن غروب وارد منزل و سراپرده شدیم.) ابر ومه زیادی بالا آمد و تا صبح باران بارید،... بطرف شمال اردو در جای بسیار باصفایی که جنگل چمن و سبزه  آفتاب گردان بود به نهار افتادیم ،عجب هوایی داشت،از این جا راهی به بجنورد دارد که از دشت و آرموکلی و غیره می رود- این را هم دو منزل به بجنورد نزدیکتر است،همه جا هم آب دارد،جنگل های این جا میانش همه باز است و اسب رو،بسیار باصفاست.جنگل چوماز و قلقلو که راهی است مال رو،و امروزه با تراکتور و ماشین هم می توان از این راه به ،قوشه،گرگان وحسین آباد رفت و راه بسیار باصفا و دارای جنگل های متعدد و یا چوماز می باشد. توی جنگل بوته گلپر زیادی داشت و بنفشه های بسیاری هم دیده می شد که همه خشکیده بود...امروز مرغی در اینجا دیده شد شبیه الّا کزند امّا این بزرگتر است و سر بالهایش به رنگ لاجوردی است...  یک ده دیگررا افراسیاب خان آباد کرده است که در طرف شمال اردو توی دره جنگل واقع و معروف به حسین آبادده معتبری است. امروز برای شکار قرقاول به دشت برویم ... سهام الدوله و ساعدالدوله هم با سیصد،چهارصد سواره در رکاب بودند،قدری از بیراهه راندیم.به ده باغچه که افراسیاب خان به قدر یک سالی می شود احداث و آباد کرده است رسیدیم.تعداد چهل خانواری هم رعیت آورده و نشانده است و چشمه آبی دارد به قدر یک چارک،قناتی هم دارد ،اینجا ده و آبادی بوده و قدری بالاتر متصل به کوه دهی بوده است موسوم به باغچه (قدیم). رفتیم توی مقبره (دانیال) گنبد کوچکی داشت ،از کوه آمدیم پایین به قدر یک فرسنگ راه بود راندیم تا رسیدیم به آفتابگردان،ناهار خوردیم و تا عصر استراحت کردیم.اینهایی که به شکار رفته بودند غروب از دشت آمدند و بیست قرقاول شکار کرده بودند.1 نردین (امروز باید از نردین برویم،... رؤسا و ریش سفیدهای ترکمانان گوکلان که قلفت پوشیده بودند دم در سراپرده ایستاده به حضور رسیدند.بعد از دیدن آنها از طرف مغرب راندیم همه جا سبز وخرم و پر از اقسام گلها... بود به طوریکه اسبها تا سینه غرق می شدند.یک وال هم دیده شد یک گلوله انداختم ... از بالای این کوه فارسیان (کوه قلقلو یا سرودال) نمایان است. 1 = زرین کوب ،عبدالحسین،روزگاران، ص 807 1 = ناصرالدین شاه قاجار،سفرنامه ص 84 1 = همان منبع ص 86 2 = همان منبع ص 87 1 = همان منبع ص 88 1 =همان منبع ص 91با استناد به لغت نامه دهخداکالپوش با استناد به لغت نامه دهخدا:کالپوش سرزمین سرسبزی است که سرزمین ییلاقی،کیکاووس بن وشمگیر حاکم سرزمین گنبد قابوس (کاووس)بوده لذا به مرور زمان کالپوش نامیده شده است.ایشان (دهخدا) می نویسد:«کالپوش نام چمنی است نزدیکی بجنورد ،چمنی بزرگ ووسیع،در گسترش آب وعلف است.ازطرفی به گرگان واز سوئی به جاجرم و از سوئی به فرنگ فارسیان محدود است .کوهستانی است چشمه های خوش گوارا دارد .در این چمن دو رودخانه بزرگ روان است(قوشه-حسین آباد) که از دربندی است به دو بندر گرگان معروف می باشد به صحرای کوگلان (کلاله –گالیکش)گرگان می رود و 50 هزار نفر سوار را ممکن است در تابستان مدتها در آن چمن بیلاقش نمایند گویند.بیلاق کیکاووس وشمگیر بود و به تغییر ازمنه به کالپوش شهرت یافته است.»1البته باید توجه داشت که کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر1 ،یکی از سیست مداران و امیران و شاهزادگان آل زیار بوده و در بخشی از کوهستان های مازندران و گرگان (گلستان) حکومت داشته است (در قرن 4 ه.خ)1 = لغت نامه دهخدا- جلد(ک) ص 275   نویسنده : ولی قلی زاده ; ساعت ٧:۳٤ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ٢۳ آذر ،۱۳٩۱تگ ها : با استناد به لغت نامه دهخدا ، تاریخ کالپوش نظرات (0)فرهنگ ورسومات21 نوروز خوانیطبیعت سرسبز کالپوش و کوههای سر به فلک کشیده و آبشارهای زیبای این منطقه همه این ها با شکوفایی طبیعت در فصل بهار جاذبه هایی را ایجاد می کنند که چشم هر بیننده ای را متوجه خود می سازد.بنابراین مردم این منطقه با تشکیل گروه هایی به پیشواز بهار می رفتند و با اجازه از صاحب خانه آوازه، خاله آی خاله را سر می دادند و با این آواز محلی پایان زمستان و آمدن بهار را به صاحب خانه تبریک می گفتند این نوروزخوانان و سفیران بهار بودند که با نام خدا و اجازه موکد از صاحب خانه و با زبان آوردن نام پیامبر و ائمه معصوم آنگاه به توصیف صاحب خانه و از بزل و بخشش او در سال های گذشته به زبان آواز محلی می سرودند و با دعا آروزی روزهای خوب در سال نو سروده خود را به پایان می رسانیدند و صاحب خانه با دادن پولی یا تخم مرغی و یا پارچه به آن ها عیدانه می داد.5-1-2 خاله خلتهیکی دیگر از سنت های پسندیده و قدیمی و دیرینه مردم ترک منطقه کالپوش خاله خلته می باشد و بدین صورت است که: ابتدا یک خلته ( کیسه کوچک) می دوزند و بعد با نخی یا طنابی آن را می بستند و با اجازه صاحب خانه- خاله آی خلته (خاله آی کیسه) آن را از طریق اجاق های قدیمی یا از دودکش ها یا از پنجره ها به توی خانه هدایت می کردند- و صاحب خانه معمولاً خانم خانه، داخل آن پول خرد (سکه)، گردو و ... و یا برای اذیت حتی سنگ و ذغال می انداختند و می خواستند که کیسه را بکشد.5-1-3 چهارشنبه سورییکی از سنت های بسیار قدیم ایران و منطقه که به یادگار از گذشتگان مانده، چهارشنبه سوری در آخرین روز، شب چهارشنبه هر سال با جمع کردن هیزم- کاه، علف خشک، که با فاصله های معین آن ها را آتش می زدند و با پریدن از روی شعله های آتش این شعر را زمزمه می کردند: زردی من از تو سرخی تو از من، یعنی اینکه هر چی درد و بلا غم وغصه است مال تو(آتش)! و در عوض سرخی، گرمی و نشاط تو مال من باشد.5-1-4 سفره محلی عید نوروزدر منطقه کالپوش، معمولاً یک یا دو هفته مانده به عید، خانه تکانی می کنند یعنی خانه و کاشانه خود را تمیز می کنند و با این کار همه بدی ها و زشتی ها و کینه ها را بیرون می ریزند و خود را برای سال جدید آماده می کنند در 20 تا 30 سال پیش یعنی قبل از انقلاب اسلامی- دیوار خانه های خود را با گل سفید نقش و نگار می کردند و هر صاحب خانه ای سعی می کرد در اولین ساعات تحویل فرزند خوشگل و خوش تیپ یا از اقوام نزدیک خود را یکی را به عنوان «شگون» انتخاب می نمودند تا با اولین نفری که وارد خانه می شد، شگون آن خانه به حساب می آمد و از او با روبوسی و دادن عیدی مناسب پذیرایی می کردند.و بدین گونه سفره محلی خود را پهن می کردند که در آن قرآن و هفت سین و شمع و آب و نان محلی و ... می گذاشتند و این سفره تا 3 روز پهن بود و مردم محله و روستا چه فامیل و چه غیر فامیل به صورت معمولاً گروهی و برای دید و بازدید و مبارک گفتن سال نو به صاحب خانه، دور سفره می نشستند و دهان خود را شیرین می کردند.اما امروزه دیگر از آن گروه های دسته جمعی خبری نیست و فامیل های نزدیک برای دید و بازدید به خانه هم می روند و سال نو را تبریک می گویند.و بعد ازظهرهای روزهای عید در گذشته مردم با اسب ها و امروزه با ماشین ها به ساعت خوشی می روند یعنی اینکه برای ساعاتی خوش معمولاً اسب های تیزرو با یکدیگر مسابقه می دادند و مردم در دامن طبیعت به بازی های گروهی، دف، نی، و رقص های محلی می پرداختند تا 13 بدر.5-1-5  سیزده بدرمردم روستا پیش ملا می رفتند و او کتاب دُعا را باز می کرد و می گفت فلان منطقه ساعت خوش دارد، مردم به آن منطقه می رفتند و روز 13 را در دامن طبیعت به خوشی و بازی های محلی  می پرداختند و بدین گونه تعطیلات آن ها پایان می یافت و از فردای آن روز به کار و کاسبی و کشاورزی و دامداری مشغول می شدند. 5-2 مراسم عروسیدر گذشته نه چندان دور جوانی که آماده عروسی می شد به او دختری را به پیشنهاد خانواده یا اقوام، برای او در نظر می گرفتند بدون اینکه دختر و پسر همدیگر را دیده باشند، و بعد خانم ها با هدایایی به دیدن دختر و خانواده اش می رفتند، اگر توافق می شد همان شب یا شب بعد، تعدادی از ریش سفیدان محل به همراه پدر به خواستگاری می رفتند و قرار و مدارها را با هم می گذاشتند و بعد از چند روزی، اهالی روستا و فامیل ها در شبی به شام دعوت می شدند تا مراسم- قند شکنی را انجام می دادند که معمولاً دو کله قند را داخل ملافه با سفره ای گذاشته و به خانه عروس می بردند و بعد در پیش بزرگان یک سفره ای انداخته و معمولاً فردی بنام کریپ- با اجازه بزرگترها و خواندن دعا- دو کله قند را به هم می زدند تا شکسته می شد. و بعد با کف زدن، یا صلوات فرستادن، مراسم قندشکنی پایان می پذیرفت.اما جوانان تا پاسی از شب در جاییل اُوِی خانه جوانان- به خواندن آوازهای محلی نواختن نی- رقص و آواز و در آخر شب به بازی های خانگی می پرداختند.5-2-1 اعلام مراسم عروسیپیک مردانه: جارچیان مرد، معمولاً کسی صدای رسا و بلندی داشت سوار بر اسب می شد و کوچه به کوچه با صدای بلند صاحب خانه ها را به عروسی دعوت می کرد و می گفت آهای فُلانی! عروسی پسر فلانی و نوه فلان کس است همه شما را دعوت می کنم.از جارچیان معروف روستای نام نیک می توان به مرحوم امیرخانجیر (رقاص و جارچی) و برات را نام برد.پیک زنانه: معمولاً زنی میان سال که یک چوبدستی به دستش بود، کوچه به کوچه راه می افتاد و مانند جارچی مرد- زنان را به عروسی دعوت می کرد که می توان به خانم مرحوم امیرخانجیر اشاره کرد.5-2-2 هیزم آوردنیک هفته مانده به عروسی فامیل های داماد و همسایه های آن ها با اسب ها و خر یا با تراکتور جهت آوردن هیزم برای پخت و پز به جنگل می رفتند و هیزم می آوردند و از طرف خانه داماد با دادن شالی یا روسری یا دستمال جیبی از فرد آورنده هیزم تشکر می کردند و او را به چایی خوردن یا صبحانه و یا عصرانه دعوت می کردند- که امروزه این مراسم کاملاً از بین رفته است.5-2-3 مراسم حنابندانشب قبل از عروسی، خانواده داماد و عروس بصورت جداگانه فامیل های خود را به شام دعوت می کردند، از طرف خانواده داماد، حنا را داخل مجمعی قرار داده همراه با میوه به سر جوانان (زن) روستا و دختر


:: موضوعات مرتبط: اجتماعي , ,
:: بازدید از این مطلب : 11845
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
كالپوش در لغت نامه دهخدا
جغرافياي طبيعي منطقه كالپوش
روستاهاي جديد منطقه كالپوش
مقايسه تراكم جمعيت منطقه كالپوش
كالپوش شناسي
سفر به دشت شقایق های كالپوش
سبز كردن سبزه نوروز
توقع من از تو…
مهرباني را از درخت آموز...
مسیج خنده دار . اس ام اس جوك . طنز و سرگرمی
سال نومبارك
عكس جالب
دعای سال 92 رسید!!!!!!!!!!
نكته بهاري
عكس
عکس ازدواج الناز شاکردوست با یک بازیکن فوتبال
عکس قلب واقعی...!!!
كد بازيها وفال و...
وقتی رئیس جمهور خط قرمزها را می شکند!؟
سال مار!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیسکو با دعا و رقص و حجاب!! +عکس
روز بزرگداشت پروين اعتصامي
آنتی ویروس قوی و ایرانی" شیـــد" + دانلـــود
كودك
عشق
عشق
يک همسفر خوب براي سفر هاي نوروزي + دانلود
خواست مردم بازگشت اصلاح‌طلبان به قدرت
پرسش هایی درباره ی حجاب، پوشش و زینت زنان
اعتراض رئیس باشگاه الهلال به اهتزار بیرق فاطمیه در آزادی
زندگینامه دکتر شریعتی
نيامدن خاتمي قطعي نيست/ استراتژي سه‌گانه جبهه اصلاح‌طلبان براي انتخابات
مهرعلیزاده: خاتمی هرگز نگفته رد صلاحیت می​شود و اگر بیاید، با اختلاف رای بالا پیروز انتخابات است/ با
سیدعلی خمینی: راه دفاع از نظام تشکر کورکورانه از همه چیز نیست اما نباید طوری نقد کنیم که انگار هیچ خ
27 ارديبهشت ماه 1392جشن شقايق هاي كالپوش برگزار مي شود
خروسها چطوروقت سحر را درست پيش بيني ميکنند؟
کاریکاتور/ تنور انتخابات!
مرخصی گرفتن احمدی​ن‍ژاد برای همراهی با مشایی
حماسه سياسي
بیانیه هاشمی رفسنجانی برای ورود به انتخابات/ آبرویم را برای اسلام، انقلاب و مردم به دست می‌گیرم
کیهان: احمدی نژاد 8 ماه است به مرخصی رفته‌
مگر آقاي حداد شما دوست احمدي نژاد نبوديد حالاچرا با اوضد شديد!!!!!!؟(متن زير را نگاه كنيد؟)
هشدار روزنامه رسالت : بیشتر نامزدهای اصولگرا توان رقابت با هاشمی را ندارند
چرا " قم " از حضور هاشمی استقبال کرد؟
نامه سید حسن خمینی به هاشمی
نامه دختر امام خميني به رهبر معظم انقلاب
كيهان دروغگو مينويسد:کیهان: سایت ضدانقلابی گویانیوز سوابق هاشمی را سیاه دانست اما...
درخواست برادر سردار شهيد ناصر كاظمي از رهبر انقلاب
شکافی که فاطمه بنت اسد از آن وارد کعبه شد
پروژه تخريب عارف و روحاني را هم كليد زدند!

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
عشق = سيد محمد خاتمي
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه